بارووووون

          
             عکس پاییز


کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد میشد

آسمان سنه ام پر درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی بجانم چنگ می زد

اشکهایم همچو باران

دامنم را رنگ میزد



وه..چه زیبا بود اگر پاییز بودم

وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند...شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من...همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای شکسته

پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم

        

+نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:5توسط nasim | |




کودکی هایم اتاقی ساده بود

قصه ای دور اجاقی ساده بود

شب که می شد نقشها جان می گرفت

روی سقف ما که طاقی ساده بود

می شدم پروانه خوابم می پرید

خواب هایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوچی نبود

بازی ما جفت و طاقی ساده بودم






قهر می کردم به شوق آشتی

عشق هایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود



+نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:59توسط nasim | |


 


چقدر فاصله اینجاست بین آدمها

چقدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد

تب غرور چه بالاست بین آدمها

میان کوچه دل ها فقط زمستانست

هجوم ممتد سرماست بین آدمها


میان این همه گلهای ساکن اینجا

چقدر پونه شکیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چقدر خشکی و صحراست بین آدمها

بهار کردن دلها چه کار دشواریست

و عمر شوق چه کوتاست بین آدمها

میان تک تک لبخند ها غمی سرخست

و غم به وسعت یلداست بین آدمها...






 

+نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت11:39توسط nasim | |


                  
                          


چه عشق هایی که در مسیر سرخوشی هامان له می شوند

چه خاطراتی که نامشان عاشقانه هاست

و خاک میخورند آن گوشه

کنار تاریخ عاشقیمان...

تنها حکایت بی تفسیر

دل است


که به قدر جاده عاشقیمان

قد می کشد

بزرگ می شود

طنیده تر می شود

انگار تمام خامی کودکانه اش را

می بخشد به روزگار

و دور از هیاهوی زندگی

همین دل قد کشیده بزرگ

کوچک می شود

تنگ می شود

آب می شود

و تمامش خلاصه می شود در یک قطره اشک

و می غلطد رو گونه ها

جایی که عشق حک شده با مهر لبهایش





            

+نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:12توسط nasim | |


 


خدایا من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم

همانی که وقتی دلش میگیرد و بغضش میترکد می آید سراغت

من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند

چشم هایش را می بندد و می گوید

من این حرف ها سرم نمی شود باید دعایم را مستجاب کنی

همانی که گاهی لج میکند و گاهی خودش را برایت لوس می کند

همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد

همانی که بعضی وقتا پشت سر مردم حرف می زند

گاهی بدجنس می شود و گاهی هم خود خواه

حالا یادت آمد من که هستم؟!



خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم

و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم.......

+نوشته شده در چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:24توسط nasim | |


 


بیخودی خندیدیم که بگوییم دل خوش داریم

بیخودی حرف زدیم که بگوییم زبان هم داریم

و قفس هامان را زود به زود رنگ زدیم

و نشستیم لب رود و به آب سنگ زدیم

ما به هر دیواری آیینه بخشــــــــدیــــم

که تصور بکنیم یک نفر با ما هســـت

ما زمان را دیدیم خسته در ثانیه ها

با خود گفتیم شب زیبایی هست




بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود

ما خدا را سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم

و ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیــــم

بیخودی داد زدیم که بگوییم توانا هستیـــم

بیخودی پرسیدیم حال هم دیگر را که بگوییم محبت داریم

بیخودی ترسیدیم از بیان غم خود

و تصور کردیم که شهامت داریم

ما حقیقت ها را زیر پاها له کردیم

و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم


از شما می پرسم ما که را گول زدیم؟





 

+نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:2توسط nasim | |

             

           


می دانی؟

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشت شیشه افکارت....

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره بشوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند....!!!


          


+نوشته شده در جمعه 3 شهريور 1391برچسب:,ساعت19:38توسط nasim | |


 

بعضی از حرفارو نمیشه گفت

باید خورد...

ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت

نه میشه خورد....

می مونه سر دل!

میشه دل تنگ!

میشه بغض!

میشه سکوت!

میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته......

+نوشته شده در چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,ساعت12:18توسط nasim | |